برای تو...
دلم می گیرد !
وقتی...
می نویسم فقط برای تو...
ولی...
همه می خوانند الا تو…!!!
کسی هست که خیلی دوسش دارم...
خیلی دوست دارم.خــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی ... دلم واسه بغل کردنت تنگ شده...کاش بتونم یجا تنا تنا گیرت بیارم سفت بغلت کنم...سفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت آ...
کاش
بعضي دکمه هاي کيبورد شل شده اند ! بس که استفاده شده اند .
دکمه هاي : ک ا ش ب و د ي
جرأت دوست داشتن
چه حقیرند مردمی که نه جرأت دوست داشتن دارند و نه ارادهی دوست نداشتن
و نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن
و مدام شعر عاشقانه میخوانند
و آنچه باید باشد، نیست و همه حرفها همین است وهمهی دردها همین جا است.
«انسان شقایقی است که با داغ زاده است.»

صاحب عشق
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که
زانوی غم بغل گرفته و گوشهای غمگین نشسته
است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد، شاگرد
لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد و
اینکه دختر مورد علاقهاش به او جواب منفی داده و
پیشنهاد ازدواج با دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب
خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد
دیگر او احساس میکند باید برای همیشه با عشقش
خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت: اما عشق تو به دخترک چه ربطی
به دخترک دارد؟
شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و
شور و هیجان هم در وجود من نبود.
شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته است؟
تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش
عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است،
این ربطی به دخترک ندارد!
هر کس دیگری هم جای دختر بود،
تو این آتش عشق را به سمت او میفرستادی.
بگذار دختر برود!
این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست؛
مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی ، معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد!
دختر اگر رفت با رفتنش پیغام دادکه لیاقت این آتش
ارزشمند را ندارد. چه بهتر!
بگذار او برود تا ...
صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند.

اشک مادر
پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه میکنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه میکند؟ او چه میخواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همهی زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه میافتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت میکند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه میکنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژهای آفریدهام؛ به شانههای او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به
بدنش قدرتی دادهام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی
دادهام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی دادهام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به
او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره
در کنار او باشد و به او اشکی دادهام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کردهام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.
سلامی پر از عطر تو ...
دو حرف بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی کـه برای گفتنش ..
جانم به لب رسید و ناتمام ماند ..
یادش بخیر....

ادامه مطلب...
بارون
همیشه به یادت هستم
اما شاهدی ندارم جز کلاغ بام خانه مان
که او هم حقیقت را به تکه پنیری می فروشد...
چی میشد همه ما مثله این پسر بودیم؟
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ سالهاى وارد
کافی شاپ
هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن
سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: ۵٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد
. بعد پرسید:
بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عدهاى بیرون کافی شاپ
منتظر خالى شدن
میز ایستاده بودند، با بیحوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت:
براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت.
پسر بستنى را تمام
کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت.
هنگامى که
خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریهاش گرفت. پسر بچه روى میز در
کنار بشقاب خالى،
١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود!
دیوار تنهایی...
گاهی باید دور خود دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
چه کسی
برای
دیدنت دیوار را خراب میکند...

داستان جالبی هست....از دستش ندین
چیزی شکایت میکرد.تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که
با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد،
کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد.
بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت راآغاز کرد.
ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.
هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد،
مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،
اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد،
او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.
کشاورز گفت:
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود،
بنابراین من هم تصدیق میکردم.
کشاورز گفت:
آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!!!
:دی
حتما تو نظرات جواب بدین...سپاسگذارم..

غیر از این هم اگر بود حتما قید شود...فدا
زنگ تفریححح!!3

واقعا چطوری تونستیم؟؟؟!!!
ما واسه صداهای کاملا مشابه، حروف مختلف داریم
واسه این صدا ۲ تا حرف داریم: ت، ط
واسه این ۲ تا: هـ، ح
واسه این ۲ تا: ق، غ
واسه این ۲ تا: ء، ع
واسه این ۳ تا: ث، س، ص
و واسه این ۴ تا: ز، ذ، ض، ظ
این یعنی:
«شیشه» رو نمیشه غلط نوشت
«دوغ» رو میشه ۱ جور غلط نوشت
«غلط» رو میشه ۳ جور غلط نوشت
«دست» رو میشه ۵ جور غلط نوشت
«اینترنت» رو میشه ۷ جور غلط نوشت
«سزاوار» رو میشه ۱۱ جور غلط نوشت
«زلزله» رو میشه ۱۵ جور غلط نوشت
«ستیز» رو میشه ۲۳ جور غلط نوشت
«احتذار» رو میشه ۳۱ جور غلط نوشت
«استحقاق» رو میشه ۹۵ جور غلط نوشت
و «اهتزاز» رو میشه ۱۲۷ جور غلط نوشت!
واغئن چتوری شد که ماحا طونصطیم دیکطه یاد بگیریم!
با ارزشترین کلمات
تا حالا واسه هممون اتفاق افتاده که
تو زندگیمون به یه جاهایی و یه اتفاقهایی برخورد کنیم
و ندونیم اون لحظه بهترین عکس العملی که باید از خودمون نشون بدیم چی باشه...
این مطلبی که اینجا میذارم امیدوارم ، یک کدومش ،یه جایی به دردتون بخوره...
تو ادامه مطلب گذاشتم....
منتظر نظرات گرمتون هستم
اینا خیلی پر مغزه ها

الباقی در ادامه
این هم یه داستان متفاوت!!! توصیه میکنم یه نگاه بندازید...
زود قضاوت نکنید!
زنه ديروقت به خونه رسيد آهسته كليد رو انداخت و درو باز كرد و يكسر به اتاق خواب سر زد
عـرض ارادت به سبـک لاتـی لوتـی ها !

ادامه مطلب را بنگر...
بزرگترین هدیه تو به دیگران
هر روز سپاسگزارم برای:
شب هایی که به صبح می رسند،
دوستانی که بخشی از خانواده مي شوند
رویاهایی که تحقق می یابند و
علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند

خدایا شکرت
زنگ تفریح
وقتي يک دختر ... وقتي يک پسر...
جملات الهام بخش برای زندگی (سری دوم)
دنیا خیلی زیباتر خواهد شد اگر بیاموزیم:
دروغ نگوییم،
تهمت نزنیم،
مؤدب باشیم،
صادق باشیم،
انتقاد پذیر باشیم،
دیگران را آزار ندهیم،
وجدان داشته باشیم،
از کسی بت نسازیم،
نظافت را رعایت کنیم،
از قدرت سوء استفاده نکنیم،
پشت سر کسی غیبت نکنیم،
به عقاید همدیگر احترام بگذاریم،
مسؤلیت اشتباهاتمان را بپذیریم،
به قومیت و ملیت کسی توهین نکنیم،
به ناموس دیگران چشم نداشته باشیم و
در مورد دیگران قضاوت و پیش داوری نکنیم.

ادامه مطلب نظر فراموش نشود
تفاوت های جالب و خنده دار دختران و پسران

وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!
وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟
وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!
وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه،هزار ماشاا، چه تیپی داره، میمیرن واسش دخترا
وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره : چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش � بزا دهنم بسته باشه
وقتی یه پسر ۱۰ تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش� ولش نمی کنن که
وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره
وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا
وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه
وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه
وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!
شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش
نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!
باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..





خداوندا !!! دستهايم خالي است و دلم غرق در آرزوها، يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا کن يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي کن