تولد همسر عزیزم مبارک....


همراه یک طلوع

در این خجسته یاد

در سالگرد بهاران هستیت

روزی که زندگی بر لبان تو بوسه زد

با صد خلوص

هم آستان دل، خواهم که بمانی

همیشه شاد

تولدت مبارک

متن نامه ای رو که همراه کادو تولد دادم به خانمم رو شاید بعدا گذاشتم...پس منتظر باشید


 

عجیب ترین روش های تقلب در امتحان

ادامه نوشته

ماشین خودمه هااااااا....

کوتاهترين جوک دنيا: سايپا مطمئن....

*

*

بنده تکذیب میکنم...

خودتون قضاوت کنید...

*
*
*
و این گونه بود که روز به روز زنــدگی برای ما سخت تر شد...1

یادمان باشد...

یادمان باشد! 

هر پس مونده‌ای که‌ من زمین میندازم قامت یه‌ نفرو خم میکنه...

شایعهههههه

اگرپسري بر ضد دخترها حرفي زد بدونيد...

اگرپسري بر ضد دخترها حرفي زد بدونيد
ازهمه بيشتر دنبال دخترهاست و براشون له له ميزنه!!

حکايتش حکايت همون گربه هست که دستش به گوشت نميرسيد مي گفت پيف پيف بو مي ده!

 

تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !

 

تا حالا هر چي التماس کرده دختراي ناز ايروني که سهله يه وزغ ماده هم تحويلشون نگرفته!!

 

توي دانشگاه نمره هاي ماکزيمم دخترا رو ديده و براي اينکه کسي نفهمه آي کيوش در حد کلوخه مجبوره بشينه براي دخترا حرف در بياره

 

تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تميزي و خوشتيپي خواهرش مدام زدند تو سرش

 

از اينکه با صد نوع مدل موي مختلف و خط ريشاي عجيب غريب نميتونه قيافه مثل اژدهاشو يه کم شبيه آدما بکنه به دختراي ايروني که با آرايش زيباتر ميشند حسودي مي کنه

 

مي بينه يک نفر تو دنيا پيدا نميشه که فقط يه بار منتشو بکشه و بايد يه عمر ناز کش باشه

 

مي بينه خيلي از مردا و پسراي اطرافش (وحتي خودش) حاضرند با اشاره يه خانم همه چي شونو فدا کنند اون وقته که به شدت ميسوزه.

نصیحت هایی برای رفتن به خواستگاری..کاملا کاربردی...از تجربیات خودم

آیا تا به حال به خواستگاری رفته اید؟ اگر رفته باشید مطمئنا با آداب و رسوم آن هم آشنا هستید اما جهت اطلاع دامادهای ناشی عرض می کنیم که خرید یک جعبه شیرینی (ترجیحا خامه ای) و یک دسته گل (چنانچه در سبد باشد با کلاس تر محسوب می شود) الزامی است. اما جناب آقای داماد، در حین ورود به خانه عروس خانم لازم است شرایطی را در نظر قرار دهید که بعدها مایه سرکوفت خوردنتان نشود.
ادامه نوشته

نظرات دانشجوهای جدید و ترم آخر

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با
دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.
ادامه نوشته

نبوغ....

در یك شركت بزرگ ژاپنی كه تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یك مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شكایتی از سوی یكی مشتریان به كمپانی رسید. او اظهار داشته بود كه هنگام خرید یك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطی خالی است.

بلافاصله با تاكید و پیگیریهای مدیریت ارشد كارخانه این مشكل بررسی، و دستور صادر شد كه خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تكرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.

مهندسین نیز دست به كار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند : پایش (مونیتورینگ) خط بسته بندی با اشعه ایكس بزودی سیستم مذكور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایكس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت كنترل دائمی پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.

نكته جالب توجه در این بود كه درست همزمان با این ماجرا، مشكلی مشابه نیز در یكی از كارگاههای كوچك تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یك كارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و كم خرج تر حل كرد : تعبیه یك دستگاه پنكه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد


آدم از وسط نصف بشه ولی ضایع نشه...

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند. احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چی هستن ! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟! کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! اما دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : آقای محترم ! بفرمایید ! قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟
.
.
.
.
.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا

کلاه فروش...

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟

بدون  شرح

واااااااااااااااااای...

این داستان زندگی منه...

بزن رو من...
گولت زدم ...
بزن رو این

باحال است...

یارو میره لوازم یدک فروشی میگه چوب دستی زیر صندلی 206 داری! 

هه هه...

قل مراد حیف نون رو تو خیابون میبینه که یه کیسه رو دوشش میبره ، میپرسه : چی تو کیست داری ؟ 


حیف نون : مرغه ، میبرم خونه ! 

قل مراد :اگه بگم چند تا مرغ تو کیسه داری یکیشونو بهم میدی ؟ 

حیف نون : تو بگو ، اصلا جفتشونو میدم بهت ! 

خوب اممممممممم ، پنج تا ؟

اندر احوالات روشن شدن کامپیوتر

pezza

واقعا دقت کردین پیتزا چیزیه که از آمبولانس هم زودتر میرسه....!!

بی مزه

امروز یه کار خیر کردم : دولا شدم برم زیر میز سراغ سی‌دی‌ها و دی‌وی‌دی‌های فیلمام... دیدم یه دونه اسمارتیز زرد، خیلی غم‌گین و ماتم‌زده افتاده اون گوشه. نیگاش کردم می‌گم: عه‌وا! تو این‌جا چی کار می‌کنی؟ هیچی نگفت. موج «هیشکی منُ دوست نداره»اش منُ گرفت؛ همه‌ی وجودمُ به لرزه در آورد. برش داشتم، بغلش کردم، بهش نیگا کردم و گفتم: بمیرم برات الهی! تو چرا باید این‌جا افتاده باشی آخه؟ خودم می‌خورمت قربون‌ اون ریخت گردالوت برم! فوتش کردم ضدعفونی شه، بوسش کردم و الان دیگه باید رسیده باشه به معده‌ام! راضی‌ام از خودم الان؛ می‌دونم اونم از من راضیه ...

صرفا جهت خنده

تا حالا دقت کردین بعضی وقتا شیطونه چه پیشنهادات خوبی میده ؟!اصلا نمیشه رد کرد ...

صرفا جهت خنده

وضعِ نت یه جوری شده که ، هفت هشت تا تب باز می کنی، بعد مثل سیخای کباب هی دونه دونه ازاون اول تاآخر بهشون سرمیزنی ببینی درچه وضعیه،لود شده یا نه..!