رفتن
يك اتفاق تازه نيست،
در انتهاي هر بودن ، نبودني هست
اما نفهميدم ...
كه چرا در پايان هر نبودن ، بودني نيست ؟!
به سادگي ...
سوالم را نداد پاسخ ، رفت ...
و من مانده ام كه چرا
عشق ناب و پاك ، فقط در شعر است ؟!
در دنياي روياها ، نه دنياي آدمها !!!
شك ميكنم
به مجنون
به ليلي شك ميكنم
به فرهاد ، به شيرين ...
به افسانه هاي بي تكرار شك ميكنم ...!

+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹ ساعت 18:32 توسط سامان
|
خداوندا !!! دستهايم خالي است و دلم غرق در آرزوها، يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا کن يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي کن